فروشگاه تجارت حلال
فروشگاه هایپرثنا
سایت آپلود2
غریب مادر (شعر آیینی)
سایت هیئت های خراسان رضوی (لیست هیئت ها)
ساخت اسلایدمتحرک
وب سایت تکدید(شعر)
وب سایت شعر(مجتبی دسترنج)
وب سایت یاس کبود
معاونت حقوقی مجلس( کتابخانه)
دانلودنوحه
پایگاه تخصصی اهل بیت
ديوان شعر اهل بيت ع
وب باشگاه شعرآئینی
وب سایت توصیه های اخلاقی و..
وب سایت یامرتضی علی (ع)
وب سایت شوریده (دانلودنوحه)
در گذرگاه زمان
عطش روضه
وب سایت تقاطع
وب سایت زندگینامه مشاهیرواشخاص معروف و..
وب سایت اسلامیه
وب سایت بینات
علوم غریبه و...
شگفتی های قرآنی
وب سایت حکایات وحکمت
وبلاگهای منتخب درمیهن بلاگ
وبلاک هیئت محبان الزینب(س) جاده سیمان
سامانه ارسال پیام رایگان(پرند)
سامانه ارسال پیام رایگان(گیل پیامک)
سامانه ارسال پیام رایگان(پارسه)
سامانه ارسال پیام رایگان2
سامانه ارسال پیام رایگان
وب سایت های ارئه دهنده بنررایگان
ساخت بنر رایگان
سایت بعثه مقام معظم رهبری خراسان
سایت دانشگاه علمی کاربردی شهرداریهای خراسان
پایگاه مداح اهل بیت علیمی
پایگاه شخصی حاج مهدی اکبری
پایگاه شخصی حاج محمودکریمی
مرکز تنظیم آثارآیت ا... بهجت
سایت آیت ا... حکیم
سایت آیت ا... مدرسی
سایت بنیاداسلامی آیت ا... خویی
سایت آیت ا... وحیدخراسانی
سایت آیت ا...میرزاجوادتبریزی
مجمع احیای غدیر شهرستان ساری
پایگاه تخصصی اشعار اهل بیت
سازمان بسیج مداحان همدان
هئیت محبان الزهرا(س)بسیج بیشه سر
هیئت رزمندگان اسلام
پایگاه سادات
بانک اطلاعات شهرمشهد مقدش
هیأت مذهبی باب الحسین(علیه السلام)مشهد
هیئت حیدر کرار - مشهد مقدس
هیئت متحده غمزدگان حضرت رقیه (س) مشهد
پایگاه اطلاع رسانی جلسات هیئت های مذهبی
هیئت مکتب الحسین(ع) اصفهان
سایت هیئت محبان الرضا(ع)
سایت محمل (اشعارمذهبی)
وب سایت شخصی شاعرومداح اهل بیت برادرحاج مهدی جهان میهن
مداحی وشعر
مشق هیئت (اشعارمذهبی )
وب سایت صلوات آنلاین
هیئت قمربنی هاشم
مسکین باخرزی
وب سایت عمیت عین لاتراک
هیئت کف العباس (ع)رودسر
پایگاه تخصص مدح
ازدحام گودال (شعر)
فریادالعطش (شعر)
وبلاک شعرشاعر(شعر)
وبلاک سهیل عرب(قاسم بن الحسن(ع))
وبلاک غمخانه رباب (س)
لیست کامل سایت های خبری ، روزنامه ها و خبرگزاری های فارسی
پایگاه های اطلاع رسانی و روزنامه های کشور
فهرست روزنامه های ايران
وبلاک باب الحرم جدید(شعر)
وبلاک کربلا
شعر
وبلاگ رضیع الحسین(ع)
اوج پرواز
مداحین اشعار
وبلاگ اشعار کامل شاعران
سایت هیئت محبان الرضا(ع)
سایت سادات
رئوف اهل بیت (شعر)
هیئت انصارالرضاع(مشهد)
هئیت جنت العباس اصفهان
وبلاک خادمین حسین بن علی آبدانان
سایت هیئت های تهران
سایت حسینیه (نوحه )شعر
سایت باب الحرم (جدید)
بزم اشک (شعرمداحی)
سایت فاطمه(س)
سایت قائمیه اصفهان(دانلودنرم افزار)
بانک اشعارمذهبی2
مادحین (اشعارمذهبی)
دینی(اشعار)
اشعار(یاحسین)
سایت اشعارمذهبی
سایت مداحی (متن اشعارمذهبی)
خیمه دلسوختگان
سایت حرم شاه
بانک اشعارمذهبی
2- پخش زنده از حرم های ائمه (ع)
1- پخش زنده از حرم های ائمه (ع)
پخش زنده حرم حضرت عباس(ع)
پخش زنده حرم امام رضا (ع)
پخش زنده ومستقیم حرم امام حسین (ع)
سایت امام 8
سایت معراج
سایت باب الحرم
بعثه مقام معظم رهبری (خراسان رضوی)
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60
خدایا قطره بودم متصل کردی به دریایم
برون آورد دست رحمتت از دار دنیایم
من آن آواره ای بودم که کوی یار را جستم
و یا گمگشته ای بودم که مولا کرد پیدایم
به جای آنکه از درگاه لطف خود کند دورم
صدا کرد و پذیرفت و پناهم داد مولایم
بود بهر من از امروز نام حرّ برازنده
همانا افتخارم بس که دیگر حرّ زهرایم
سر و دست و تن و جانم هزاران بار قربانش
که مولا کرد زنجیر اسارت باز از پایم
سراپا غرق اشک خجلتم یارب نمیدانم
که چشم خود چگونه بر روی عباس بگشایم
یقین دارم یقین دارم که میبخشد مرا زینب
اگر بیند که دامن پر شده از خون سیمایم
دعا کن یابن زهرا تا ز تیر و نیزه و خنجر
به جای اکبرت از هم شود پاشیده اعضایم
به خود گفتم که شاید از کرم بخشی گناهم را
ندانستم که در نزد حبیبت میدهی جایم
نبسته باب توبه بر روی کس توبه کن «میثم»
مرا از باب توبه سوی خود آورد آقایم
آرامشم ده تا که طوفان تو باشم
آیینه ام کن تا که حیران تو باشم
آزاده ام اما گرفتار تو هستم
خارم که خواهم در گلستان تو باشم
من سر به زیر و سر شکسته امده ام
تا سر بلند لطف و احسان تو باشم
دیشب حواسم را که جمع خویش کردم
دیدم فقط باید پریشان تو باشم
ایمان چشمانت مرا بیدار کرده
باید چه گویم تا مسلمان تو باشم؟
بر گیسوانم گرد پیری هست ام
من آمدم طفل دبستان تو باشم
دیروز کمتر از پشیزی بودم، امروز
با ارزشم چون جنس دکان تو باشم
دیروز تحت امر شیطان بودم امروز
از لطف چشمت تحت فرمان تو باشم
دیروز یک گرگ بیابان گرد و بی عار
امروز می خواهم که اصلان تو باشم
هرچه شما فرمایی اما دوست دارم
تا در منای عشق قربان تو باشم
شادم نمودی که قبولم کردی آقا
من آمدم تا بیت الاحزان تو باشم
خواهم که خاک پایتان باشم نه اینکه
چون خار در چشمان طفلان تو باشم
آقا اگر راضی نگردد زینب از من
دیگر چگونه بر سر خوان تو باشم
ای علی و فاطمه را نور عین
چشم الهی نگهم کن حسین
حـرّ گـرفتار ز راه آمـده
در پی یـک نیم نگاه آمده
نار بُدم نور صدا زد مـرا
چشم تو از دور صدا زد مرا
ای دل من بسته به زنجیر تو
حـرّ شده سینهْ سپـر تیر تو
تـا کـرمِ فاطمه دستم گرفت
عشق ز راه آمد و هستم گرفت
دوش مرا زد شرر از سینه جوش
العطشِ طفل تو آمد به گوش
چشم که بر آب روان دوختم
سوختم و سوختم و سوختم
جان و تنم در تب و در تاب شد
چون دل دریا جگرم آب شد
ای پسـر فـاطمه تـا زندهام
زار و سرافکنده و شرمندهام
کآمـدهام از دل دریـای آب
آب نیـاورده بـرای ربـاب
حال کـه از لطـف پذیرفتیام
رتبه به من دادی و حرّ گفتیام
از کـرمِ خـویش مـدالم بده
رخصت میـدانِ وصـالم بده
حکم فنـا ده کـه بقایم کنی
در قدم خویش فـدایم کنی
اذن بـده تـا کـه دمِ رفتنم
پا بگـذاری روی زخم تنم
گر تو دم مرگ کنی یاد من
مرگ بـوَد لحظة میلاد من
می ریزد اشک خجلتم به صحرا
کن یک نگاهم ای عزیززهرا
از روی تو شرمنده ام من سربه زیرا فکنده ا م
مظلوم حسین جان ـ مظلوم حسین جان
**********
سرتابه پادردم توئی طبیبم
من را ببین ای دلبرغریبم
حال پریشان دیدنی است حر پشیمان دیدنی است
مظلوم حسین جان ـ مظلوم حسین جان
**********
برحلقه گیسوی توا سیرم
من تا ابد پیش توسربزیرم
ای گل کم از خارتوا م عبدگنهکار توا م
مظلوم حسین جان ـ مظلوم حسین جان
**********
این آرزویم با شد ای امیرم
دور تو من بگردم وبمیرم
گرمی توبر آهم بده درکوی خودراهم بده
مظلوم حسین جان ـ مظلوم حسین جان
**********
من آمدم ازتو توان بگیرم
از خیمه زینب نشان بگیرم
ای دلبرم خون شددلم ازروی زینب خجلم
مظلوم حسین جان ـ مظلوم حسین جان
حضرت حر(ع)
قسمت این بود دلت از همه جا پر باشد
قلبت آمادۀ یک چند تلنگر باشد
همه دیدیم کسی سمت حرم می آید
تا مگر در دل دریای جنون، در باشد
"پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست "
باید این بغض پریشانِ زمان حر باشد
بعد از آن توبۀ از شرم پریشان، باید
کاخ ها در نظرت پاره ای آجر باشد
شام دشنام شود، باک نداری ای مرد !
سهم چشمان تو از کوفه تمسخر باشد
شادمان باش حسین از تو رضایت دارد
حق ندارد کسی از دست تو دلخور باشد
آمدی سوی حرم ـ آه ـ برایت ای حر
بیتی آنگونه نداریم که در خور باشد
حر
«حر »نماد عزت و آزادگی ست
انتهای راه یک دلدادگی ست
عشق می آید تو را تا «حر»کند
ارزشت بخشد ، تو را چون « در» کند
حر ، سپه دار سپاه دشمن است
لشکرش ، پشت و پناه دشمن است
ایستاده روی در روی حسین
تا که بندد راه را ، روی حسین
مانده او در انتخاب سرنوشت
در دوراهی ، یا جهنم یا بهشت
یک نگاهی کار حر را ساخته
درچنین میدان ، سپر انداخته
عشق آخر کرد، کار خویش را
تاشهادت بست بار خویش را
گرنگاهی بر دلی « زهرا» کند
این چنین هرزشت را زیبا کند
«حر» شهید سربلند کربلاست
قصه ی از رمز وراز نینواست
من آن حرم که حریّت عطا کرده است مولایم
مخوانیدم دگـر حــرّ یزیـدی، حــر زهرایم
اگرچـه ذرهام، در دامـن پـرمهـر خورشیدم
اگرچـه قطـره بودم، وصـلِ دریا کرد دریایم
اگر دامـان مهـرش را نگیـرم، اوفتـد دستم
گر از کویش گذارم پای، بیرون، بشکند پایم
اگر عباس گوید دست و سر، سازم به قربانش
وگـر اکبــر پسنـدد، کشتـۀ آن قد و بالایم
ز چشمم اشک خجلت بود جاری، بخت را نازم
که هم بخشید، هـم اذن شهادت داد مولایم
تمنایم فقط ایـن است از ریحـانۀ زهرا
که با خون جبینم آبرو بخشد بـه سیمـایم
صـدای گریـۀ اصغـر ز قحـط آب، آبـم کرد
لـب خشکیدۀ عبـاس، آتـش زد بـه اعضایم
چه بیرحمید اهل کوفه! من با چشم خود دیدم
ترک خورده است از هرم عطش لبهای آقایم
تماشاییست لبخندم اگر بـا چشم خود بینم
کـه مولایـم کنـد بـا پیکـر خـونین تماشایم
بسوزانید و خاکستـر کنیـد از پـای تـا فرقم
من آن پروانهای هستم کز آتش نیست پروایم
ز خجلت خواست تا از تن شود روحم برون «میثم!»
حسینبـنعلـی بـا یـک تبسـم کـرد احیایم
(از زبان حر خطاب به امام حسین)
ای رهبــر احـرار! مــن حـر شمـایم
هــرچنـد بــا بیگانـه بـودم، آشنـایم
تو در کرم چون جد خود پیغمبر استی
تو در بـه روی دشمن خود هم نبستی
شـرمنــده از اولاد زهـــرای بتـــولم
مـردودم امــا میکنــد لطفـت قبولم
روزی که چون خاری به راهت سبز گشتم
گویـی دوبـاره بـا نگـاهت سبز گشتم
هـم سوختی از برق حسنت حاصلم را
هـم بـا نگاه خشم خـود بردی دلم را
بـاغ وجــودم را حسیـنآبـاد کـردی
یکـدم اسیــرم کـردی و آزاد کـردی
آن روز دیــدم مظهــر عفــو خــدایی
چشمت به من میگفت: حر! تو حر مایی!
زنجیــر ذلـت را ز اعضــایـم گشـودی
افسـوس! ای مـولا ندانستـم کـه بودی
دیگـر وجـودم غــرق در نـور خـدا بود
در بین دشمن هـم دلم پیش شمـا بود
یـا یـک نگـاه خشـم، هستم را گـرفتی
آنجـا نفهمیـدم کــه دستــم را گرفتی
اکنون که چشم خویش را وا کردم امروز
خـود را در آغـوش تو پیـدا کردم امروز
***
(پاسخ امام حسین علیه السلام)
ای حر تو از این پیشتر بودی حسینی
حتـی تـو در صلب پدر بودی حسینی
دیشب دعـا کـردم کـه پیش ما بیایی
آخـر تـو نـه حـر یزیــدی حـر مـایی
پیش از ولادت مـا دلت را برده بودیم
بر تـو بشـارت از بهـشت آورده بودیم
در کوثر رحمت شنـاور گشتی ای حر
زهرا دعایت کـرد تـا برگشتی ای حر
ما بـر گنهکـاران در رحـمت گشودیم
روزی که تو با ما نبودی، بـا تـو بودیم
با دست عفو خود به پایت گل فشاندیم
تو دوستی، ما دشمـن خود را نراندیم
با ما شدی دیگر ز خود، خود را رها کن
خـون گلـویت را نثـار خـاک مـا کن
هرچند بـد کردی، خریدارت منم من
در این جهان و آن جهان یارت منم من
تو خار، نه! تو شاخـۀ یـاس من استی
تو حـر عاصـی نه! تو عباس من استی
تـو جـاننثـار عتـرت پیغمبــر استی
در چشم مـن دیگـر علـیِِِِِِِِِِِّ اکبر استی
امروز، دیگر مـا تـو هستیم و تـو مایی
تنهـا نـه در مایـی در آغـوش خدایی
گفتم: بـرو! مادر بگریــد در عــزایت
مـادر نه! من میگریم امـروز از برایت
وصف تـو را بایـد کنـار پیکـرت گفت
آری تو حری همچنان که مادرت گفت
دید دارم از خجالت سر، به زیر
گفت ما را بین و سر بالا بگیر
دید از غم تنگ گشته سینه ام
پاک کرد از زنگ ها آیینه ام
من دگر «او» گشته و خود نیستم
آنکه همره با شما شد نیستم
حُر نبوده حُر، به لطفش حُر شده
بوده آب، آلوده اما، کُر شده
دور شد جانم ز تن های شما
کرد مِنهایم ز مَن های شما
دید از پا تا به سر عیب ام به عین
کرد، از پا تا به سر حُسنم حسین
هر که بر این آستان باشد سرش
عاقبت، بر خیر گردد آخرش
هر مُحِبّی را که او محبوب شد
گر بدی هم داشت آخر خوب شد
دل ز هَر دلداده می گیرد حسین
دست هر افتاده می گیرد حسین
مَستِ چشمش جام عالم پُر کند
دو جهان را یک نگاهش حر کند
جُرم را بخشیده می گیرد کریم
دیده را نادیده می گیرد کریم
دید چون مردان تضرع کردنش
کرد طوق بندگی در گردنش
گفت بازا که در توبه است باز
هین بگیر از عفو ما خط جواز
گر دو صد جرم عظیم آورده ای
غم مخور رو بر کریم آورده ای
گفت ای شاهان غلام درگهت
چون در اول من شدم خار رهت
هم مرا نَک پیش تاز جنگ کن
در قطار عشق پیش آهنگ کن
تاخت سوی رزمگه چون شیر مست
خط آزادی ز مولایش به دست
گه سواره گه پیاده جنگ کرد
عرصه را بر لشگر دون تنگ کرد
چون ز پا افتاد آن غرّنده شیر
با تضرع گفت شاها دست گیر
دست گیر ای دست خلّاق قدیر
ای تو بر آدم رسانده روح را
وی تو از طوفان رهانده نوح را
ای تو از یم کرده موسی را رها
کرده در دستش عصا را اژدها
ای مجیب دعوت یوسوف به یم
وی نجاتش داده از ظلمات غم
خواهم اینک جان سپردن در رهت
ماه نو دیدن جمال چون مهت
شه طبیبانه به بالین آمدش
دُر فشان از چشم خونین آمدش
چشم حق بین بر رخ او بر گشود
گفت کای فرمانده ملک وجود
هرگز این طالع نبودم در حساب
که نوازد ذره ای را آفتاب
پر زنان در دامن شه جان فشاند
مرد نامی مُرد نامش زنده ماند
گفت سیر نار و دوزخ می کنم
عارفانه طی برزخ می کنم
یک طرف پیغمبر و یک سو یزید
ادخلوها جفت با هل من مزید
پس دو دست خود ز غم بر سر گرفت
فطرتش هم تیر و قرآن بر گرفت
گفت ای دادار غفّارالذنوب
کاشف الاسرار و ستّار العیوب
گر دل خاصان تو بشکسته ام
باز دل بر عفو عامت بسته ام
و آنکه آمد تا به نزدیک خیام
گفت از حرّ مرشد دین را سلام
توبه کردم لیک توّابم تویی
عفو خواهم لیک وهّابم تویی
مهر تو فرعون را موسی کند
جذبه ات دجال را عیسی کند
گر بخوانی خیمه بر گردون زنم
ور برانی غوطه ها در خون زنم
شاه گفت اهلاً و سهلا مرحبا
ای دو کونت بنده ی بند قبا
گر تو ببریدی ره ظاهر ز ما
ما ره باطن نبردیم از شما
بحر کی در انتقام از قطره شد
مهر کی در انکسار از ذرّه شد
گر ز تو نسبت به ما سر زد خطا
آن خطا این جا بدل شد بر عطا
حر چو الطاف شه اندر خویش دید
عشق وا پس مانده را در پیش دید
گفت چون اوّل من آزردم تو را
اذن ده تا گردمت اوّل فدا
بود او را نیمه جانی کز امام
دید بر بالبن خود جانی تمام
زیر لب خندان سوی جنات رفت
از صفت بگسسته سوی ذات رفت
دایا قطره بودم متصل کردی به دریایم
برون آورد دست رحمتت از دار دنیایم
من آن آواره ای بودم که کوی یار را جستم
و یا گمگشته ای بودم که مولا کرد پیدایم
به جای آنکه از درگاه لطف خود کند دورم
صدا کرد و پذیرفت و پناهم داد مولایم
بود بهر من از امروز نام حرّ برازنده
همانا افتخارم بس که دیگر حرّ زهرایم
سر و دست و تن و جانم هزاران بار قربانش
که مولا کرد زنجیر اسارت باز از پایم
سراپا غرق اشک خجلتم یارب نمیدانم
که چشم خود چگونه بر روی عباس بگشایم
یقین دارم یقین دارم که میبخشد مرا زینب
اگر بیند که دامن پر شده از خون سیمایم
دعا کن یابن زهرا تا ز تیر و نیزه و خنجر
به جای اکبرت از هم شود پاشیده اعضایم
به خود گفتم که شاید از کرم بخشی گناهم را
ندانستم که در نزد حبیبت میدهی جایم
نبسته باب توبه بر روی کس توبه کن «میثم»
مرا از باب توبه سوی خود آورد آقایم
آرامشم ده تا که طوفان تو باشم
آیینه ام کن تا که حیران تو باشم
آزاده ام اما گرفتار تو هستم
خارم که خواهم در گلستان تو باشم
من سر به زیر و سر شکسته امده ام
تا سر بلند لطف و احسان تو باشم
دیشب حواسم را که جمع خویش کردم
دیدم فقط باید پریشان تو باشم
ایمان چشمانت مرا بیدار کرده
باید چه گویم تا مسلمان تو باشم؟
بر گیسوانم گرد پیری هست ام
من آمدم طفل دبستان تو باشم
دیروز کمتر از پشیزی بودم، امروز
با ارزشم چون جنس دکان تو باشم
دیروز تحت امر شیطان بودم امروز
از لطف چشمت تحت فرمان تو باشم
دیروز یک گرگ بیابان گرد و بی عار
امروز می خواهم که اصلان تو باشم
هرچه شما فرمایی اما دوست دارم
تا در منای عشق قربان تو باشم
شادم نمودی که قبولم کردی آقا
من آمدم تا بیت الاحزان تو باشم
خواهم که خاک پایتان باشم نه اینکه
چون خار در چشمان طفلان تو باشم
آقا اگر راضی نگردد زینب از من
دیگر چگونه بر سر خوان تو باشم
ای علی و فاطمه را نور عین
چشم الهی نگهم کن حسین
حـرّ گـرفتار ز راه آمـده
در پی یـک نیم نگاه آمده
نار بُدم نور صدا زد مـرا
چشم تو از دور صدا زد مرا
ای دل من بسته به زنجیر تو
حـرّ شده سینهْ سپـر تیر تو
تـا کـرمِ فاطمه دستم گرفت
عشق ز راه آمد و هستم گرفت
دوش مرا زد شرر از سینه جوش
العطشِ طفل تو آمد به گوش
چشم که بر آب روان دوختم
سوختم و سوختم و سوختم
جان و تنم در تب و در تاب شد
چون دل دریا جگرم آب شد
ای پسـر فـاطمه تـا زندهام
زار و سرافکنده و شرمندهام
کآمـدهام از دل دریـای آب
آب نیـاورده بـرای ربـاب
حال کـه از لطـف پذیرفتیام
رتبه به من دادی و حرّ گفتیام
از کـرمِ خـویش مـدالم بده
رخصت میـدانِ وصـالم بده
حکم فنـا ده کـه بقایم کنی
در قدم خویش فـدایم کنی
اذن بـده تـا کـه دمِ رفتنم
پا بگـذاری روی زخم تنم
گر تو دم مرگ کنی یاد من
مرگ بـوَد لحظة میلاد من
می ریزد اشک خجلتم به صحرا
کن یک نگاهم ای عزیززهرا
از روی تو شرمنده ام من سربه زیرا فکنده ا م
مظلوم حسین جان ـ مظلوم حسین جان
**********
سرتابه پادردم توئی طبیبم
من را ببین ای دلبرغریبم
حال پریشان دیدنی است حر پشیمان دیدنی است
مظلوم حسین جان ـ مظلوم حسین جان
**********
برحلقه گیسوی توا سیرم
من تا ابد پیش توسربزیرم
ای گل کم از خارتوا م عبدگنهکار توا م
مظلوم حسین جان ـ مظلوم حسین جان
**********
این آرزویم با شد ای امیرم
دور تو من بگردم وبمیرم
گرمی توبر آهم بده درکوی خودراهم بده
مظلوم حسین جان ـ مظلوم حسین جان
**********
من آمدم ازتو توان بگیرم
از خیمه زینب نشان بگیرم
ای دلبرم خون شددلم ازروی زینب خجلم
مظلوم حسین جان ـ مظلوم حسین جان
حضرت حر(ع)
قسمت این بود دلت از همه جا پر باشد
قلبت آمادۀ یک چند تلنگر باشد
همه دیدیم کسی سمت حرم می آید
تا مگر در دل دریای جنون، در باشد
"پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست "
باید این بغض پریشانِ زمان حر باشد
بعد از آن توبۀ از شرم پریشان، باید
کاخ ها در نظرت پاره ای آجر باشد
شام دشنام شود، باک نداری ای مرد !
سهم چشمان تو از کوفه تمسخر باشد
شادمان باش حسین از تو رضایت دارد
حق ندارد کسی از دست تو دلخور باشد
آمدی سوی حرم ـ آه ـ برایت ای حر
بیتی آنگونه نداریم که در خور باشد
گفت سیر نار و دوزخ می کنم
عارفانه طی برزخ می کنم
یک طرف پیغمبر و یک سو یزید
ادخلوها جفت با هل من مزید
پس دو دست خود ز غم بر سر گرفت
فطرتش هم تیر و قرآن بر گرفت
گفت ای دادار غفّارالذنوب
کاشف الاسرار و ستّار العیوب
گر دل خاصان تو بشکسته ام
باز دل بر عفو عامت بسته ام
و آنکه آمد تا به نزدیک خیام
گفت از حرّ مرشد دین را سلام
توبه کردم لیک توّابم تویی
عفو خواهم لیک وهّابم تویی
مهر تو فرعون را موسی کند
جذبه ات دجال را عیسی کند
گر بخوانی خیمه بر گردون زنم
ور برانی غوطه ها در خون زنم
شاه گفت اهلاً و سهلا مرحبا
ای دو کونت بنده ی بند قبا
گر تو ببریدی ره ظاهر ز ما
ما ره باطن نبردیم از شما
بحر کی در انتقام از قطره شد
مهر کی در انکسار از ذرّه شد
گر ز تو نسبت به ما سر زد خطا
آن خطا این جا بدل شد بر عطا
حر چو الطاف شه اندر خویش دید
عشق وا پس مانده را در پیش دید
گفت چون اوّل من آزردم تو را
اذن ده تا گردمت اوّل فدا
بود او را نیمه جانی کز امام
دید بر بالبن خود جانی تمام
زیر لب خندان سوی جنات رفت
از صفت بگسسته سوی ذات رفت
دید چون مردان تضرع کردنش
کرد طوق بندگی در گردنش
گفت بازا که در توبه است باز
هین بگیر از عفو ما خط جواز
گر دو صد جرم عظیم آورده ای
غم مخور رو بر کریم آورده ای
گفت ای شاهان غلام درگهت
چون در اول من شدم خار رهت
هم مرا نَک پیش تاز جنگ کن
در قطار عشق پیش آهنگ کن
تاخت سوی رزمگه چون شیر مست
خط آزادی ز مولایش به دست
گه سواره گه پیاده جنگ کرد
عرصه را بر لشگر دون تنگ کرد
چون ز پا افتاد آن غرّنده شیر
با تضرع گفت شاها دست گیر
دست گیر ای دست خلّاق قدیر
ای تو بر آدم رسانده روح را
وی تو از طوفان رهانده نوح را
ای تو از یم کرده موسی را رها
کرده در دستش عصا را اژدها
ای مجیب دعوت یوسوف به یم
وی نجاتش داده از ظلمات غم
خواهم اینک جان سپردن در رهت
ماه نو دیدن جمال چون مهت
شه طبیبانه به بالین آمدش
دُر فشان از چشم خونین آمدش
چشم حق بین بر رخ او بر گشود
گفت کای فرمانده ملک وجود
هرگز این طالع نبودم در حساب
که نوازد ذره ای را آفتاب
پر زنان در دامن شه جان فشاند
مرد نامی مُرد نامش زنده ماند
دید دارم از خجالت سر، به زیر
گفت ما را بین و سر بالا بگیر
دید از غم تنگ گشته سینه ام
پاک کرد از زنگ ها آیینه ام
من دگر «او» گشته و خود نیستم
آنکه همره با شما شد نیستم
حُر نبوده حُر، به لطفش حُر شده
بوده آب، آلوده اما، کُر شده
دور شد جانم ز تن های شما
کرد مِنهایم ز مَن های شما
دید از پا تا به سر عیب ام به عین
کرد، از پا تا به سر حُسنم حسین
هر که بر این آستان باشد سرش
عاقبت، بر خیر گردد آخرش
هر مُحِبّی را که او محبوب شد
گر بدی هم داشت آخر خوب شد
دل ز هَر دلداده می گیرد حسین
دست هر افتاده می گیرد حسین
مَستِ چشمش جام عالم پُر کند
دو جهان را یک نگاهش حر کند
جُرم را بخشیده می گیرد کریم
دیده را نادیده می گیرد کریم
(از زبان حر خطاب به امام حسین)
ای رهبــر احـرار! مــن حـر شمـایم
هــرچنـد بــا بیگانـه بـودم، آشنـایم
تو در کرم چون جد خود پیغمبر استی
تو در بـه روی دشمن خود هم نبستی
شـرمنــده از اولاد زهـــرای بتـــولم
مـردودم امــا میکنــد لطفـت قبولم
روزی که چون خاری به راهت سبز گشتم
گویـی دوبـاره بـا نگـاهت سبز گشتم
هـم سوختی از برق حسنت حاصلم را
هـم بـا نگاه خشم خـود بردی دلم را
بـاغ وجــودم را حسیـنآبـاد کـردی
یکـدم اسیــرم کـردی و آزاد کـردی
آن روز دیــدم مظهــر عفــو خــدایی
چشمت به من میگفت: حر! تو حر مایی!
زنجیــر ذلـت را ز اعضــایـم گشـودی
افسـوس! ای مـولا ندانستـم کـه بودی
دیگـر وجـودم غــرق در نـور خـدا بود
در بین دشمن هـم دلم پیش شمـا بود
یـا یـک نگـاه خشـم، هستم را گـرفتی
آنجـا نفهمیـدم کــه دستــم را گرفتی
اکنون که چشم خویش را وا کردم امروز
خـود را در آغـوش تو پیـدا کردم امروز
***
(پاسخ امام حسین علیه السلام)
ای حر تو از این پیشتر بودی حسینی
حتـی تـو در صلب پدر بودی حسینی
دیشب دعـا کـردم کـه پیش ما بیایی
آخـر تـو نـه حـر یزیــدی حـر مـایی
پیش از ولادت مـا دلت را برده بودیم
بر تـو بشـارت از بهـشت آورده بودیم
در کوثر رحمت شنـاور گشتی ای حر
زهرا دعایت کـرد تـا برگشتی ای حر
ما بـر گنهکـاران در رحـمت گشودیم
روزی که تو با ما نبودی، بـا تـو بودیم
با دست عفو خود به پایت گل فشاندیم
تو دوستی، ما دشمـن خود را نراندیم
با ما شدی دیگر ز خود، خود را رها کن
خـون گلـویت را نثـار خـاک مـا کن
هرچند بـد کردی، خریدارت منم من
در این جهان و آن جهان یارت منم من
تو خار، نه! تو شاخـۀ یـاس من استی
تو حـر عاصـی نه! تو عباس من استی
تـو جـاننثـار عتـرت پیغمبــر استی
در چشم مـن دیگـر علـیِِِِِِِِِِِّ اکبر استی
امروز، دیگر مـا تـو هستیم و تـو مایی
تنهـا نـه در مایـی در آغـوش خدایی
گفتم: بـرو! مادر بگریــد در عــزایت
مـادر نه! من میگریم امـروز از برایت
وصف تـو را بایـد کنـار پیکـرت گفت
آری تو حری همچنان که مادرت گفت
من آن حرم که حریّت عطا کرده است مولایم
مخوانیدم دگـر حــرّ یزیـدی، حــر زهرایم
اگرچـه ذرهام، در دامـن پـرمهـر خورشیدم
اگرچـه قطـره بودم، وصـلِ دریا کرد دریایم
اگر دامـان مهـرش را نگیـرم، اوفتـد دستم
گر از کویش گذارم پای، بیرون، بشکند پایم
اگر عباس گوید دست و سر، سازم به قربانش
وگـر اکبــر پسنـدد، کشتـۀ آن قد و بالایم
ز چشمم اشک خجلت بود جاری، بخت را نازم
که هم بخشید، هـم اذن شهادت داد مولایم
تمنایم فقط ایـن است از ریحـانۀ زهرا
که با خون جبینم آبرو بخشد بـه سیمـایم
صـدای گریـۀ اصغـر ز قحـط آب، آبـم کرد
لـب خشکیدۀ عبـاس، آتـش زد بـه اعضایم
چه بیرحمید اهل کوفه! من با چشم خود دیدم
ترک خورده است از هرم عطش لبهای آقایم
تماشاییست لبخندم اگر بـا چشم خود بینم
کـه مولایـم کنـد بـا پیکـر خـونین تماشایم
بسوزانید و خاکستـر کنیـد از پـای تـا فرقم
من آن پروانهای هستم کز آتش نیست پروایم
ز خجلت خواست تا از تن شود روحم برون «میثم!»
حسینبـنعلـی بـا یـک تبسـم کـرد احیایم
حر
«حر »نماد عزت و آزادگی ست
انتهای راه یک دلدادگی ست
عشق می آید تو را تا «حر»کند
ارزشت بخشد ، تو را چون « در» کند
حر ، سپه دار سپاه دشمن است
لشکرش ، پشت و پناه دشمن است
ایستاده روی در روی حسین
تا که بندد راه را ، روی حسین
مانده او در انتخاب سرنوشت
در دوراهی ، یا جهنم یا بهشت
یک نگاهی کار حر را ساخته
درچنین میدان ، سپر انداخته
عشق آخر کرد، کار خویش را
تاشهادت بست بار خویش را
گرنگاهی بر دلی « زهرا» کند
این چنین هرزشت را زیبا کند
«حر» شهید سربلند کربلاست
قصه ی از رمز وراز نینواست